کافه شعر

گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم آزار نکش از پی آزردن من

کافه شعر

گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم آزار نکش از پی آزردن من

دوست دارم توی خلوت خودم گم بشم و در فضای مجازی ، یه جای دنج و آروم با خودم تنها زندگی کنم

آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شال گردن

  کوله بار غم تو بر دوشم
خط خطی های ذهن مخدوشم
خاطراتی که با تمام وجود
میکِشد با خودش در آغوشم
رفتنت مثل اشک در چشمم
مثل شال گردن که میپوشم
میچکد روی گونه های ترم
در خودم مثل آب میجوشم
تو که رفتی غمت مرا میبرد
مثل خوابی که رفته از هوشم
تو صدای نهفته ای بودی
انعکاسی هممیشه در گوشم
گرچه دور از منی ولی هرگز
نشوی لحظه ای فراموشم

97/9/12
  • میثم محمدی