کافه شعر

گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم آزار نکش از پی آزردن من

کافه شعر

گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم آزار نکش از پی آزردن من

دوست دارم توی خلوت خودم گم بشم و در فضای مجازی ، یه جای دنج و آروم با خودم تنها زندگی کنم

آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

گمگشته

یک بغض سردر گم نشسته در گلویم -
من بودم و من با خودم من رو به رویم -
در من صدای خسته ای آواز میخواند -
من با کسی حرفی ندارم که بگویم -
دنبال خود میگردم اما در خیالم -
من با خودم باید خودم را هم بجویم -
آمد کسی تنها کنار من قدم زد -
من درخودم بودم که آمد او به سویم -
او روح سرگردان من بود و خودم بود -
من گم شدم در لابه لای آرزویم -
ای کاش میشد یک نفر با من بماند -
ای کاش میشد بشکند بغض گلویم -
................................................. 1397/12/28 ...............
"" میثم ""


  • میثم محمدی
  • ۰
  • ۰

ترانه ی دلتنگی

همش بیقـــــــــرارم ، همش بیقرار، شده کار هر روز من انتظار
نگفتی منو با هزار آرزو، برای چی میخوای بذاری کنـــــــــــــــار
نشستم یه گوشه کنار خودم، دیگه پای رفتن نداره دلم
بیا من بدون تــــــــــــــــــــو تنهاترم، منو دیگه این گوشه تنها نذار
یه روزی میفهمی که دیره دیگه، جای دیگه این دل اسیره دیگه
به جای بغل کردن و بوســــــــــه هات، برای مزارم فقط گل بیار
نشستی تو رویای آیینه ها، تو میدونی آییـــــــــــنه یعنی که من
اگه بشکنی تکه تکه میشم، اگه بشکنم تو میشی صد هزار

  • میثم محمدی
  • ۰
  • ۰

ولگرد

مثل یک کولی که میرقصد میان کوچه ها
مثل ولگردی که میگردد همیشه هر کجا
آمدم تا هر چه دارد دل پریشانت کنم
کشتی ام ، افتاده در دریا ولی بی ناخدا
"" میثم ""

  • میثم محمدی